امروز پنجشنبه 30 فروردین 1403 http://tarikh.cloob24.com
0

از ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد

مختار بن ابی‌عبیده ثقفی (ابواسحاق) (زاده 1 در طائف – درگذشته 67 هجری قمری در کوفه)رهبر چهارمین قیام بعد از حادثه عاشورا بود. پنج سال بعد از آن حادثه او در کوفه به خونخواهی برخاست و بسیاری از عاملان حادثه را کشت و 18 ماه به حکومت رسید. در این مدت جنگ‌های زیادی کرد و در اولین جنگ خود عبیدالله بن زیاد را نیز کشت. پس از آن نیز مناطق زیادی را به زیر سلطه عراق آورد. اما سرانجام با همکاری اشراف کوفه سپاه مصعب پسر زبیر از بصره او را شکست داد و کشت.

مختار در سال 686 میلادی قیام کرد. ایرانیان در این قیام در سپاه مختار مشارکت داشتند.

اگرچه فرقه کیسانیه منسوب به او است، امّا مورّخان در صحت این ادعا اختلاف دارند.

تولد و خاندان

مختار در سال اول هجری (622 پس از میلاد) زاده شد. مختار پسر ابوعبید پسر مسعود پسر عمرو پسر عمیر پسر عوف پسر قسی پسر هنبه پسر بکر پسر هوازن است. قبیله نامدار و گسترده‌ای از هوازن، از اعراب منطقه طائف می‌باشد. خاندان مختار از شیعیان وفادار به اهل بیت بودند. لقب مختار کیسان به معنی باهوش و زیرک است، وجه تسمیه فرقه کیسانیه از لقب مختار اتخاذ شده‌است. کنیه مختار ابو اسحاق است. لقب کیسان را علی بن ابی طالب به او داد.

پدر مختار، ابوعبید ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد. او یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش ایران در زمان عمر بود. مختار در هنگامی که سیزده سال داشت در جنگ یوم‌الجسر به همراه پدرش شرکت کرد. ماجرای او در واقعه یوم‌الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.

مادر مختار دومه است که از زنان با شخصیت بود و او را صاحب عقل و رای و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند. مادر مختار هنگامی که او از عبدالله بن زبیر به صورت عجولانه درخواست حکومت عراق عرب را کرد، انتقاد نمود. او ادب و فضائل اخلاقی را از اهل بیت محمد آموخت و در آغاز جوانی، همراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر ایران به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفهماندند. مختار در کنار علی بود و پس از کشته شدن او، برای مدتی کوتاه به بصره آمد و در آنجا ساکن شد.

پیش از حادثه عاشورا

مختار در کنار عمویش، سعد بن مسعود که حاکم مدائن بود از سال 37 هجری قمری یعنی در 37 سالگی زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. در صلح ساباط در سال 41 با پناه آوردن حسن بن علی از خیانت و ترور به عمارت مدائن، یکی از نکته‌های تاریک زندگی مختار رقم خورده‌است.

مختار بعد از صلح حسن بن علی به کوفه رفت و چون حسن بن علی را یاری نکرده بود برای جبران این اتفاق او در زمره کسانی بود که از کوفه بهحسین بن علی نامه نوشت. خانه مختار محل ورود مسلم بن عقیل بود. پس از آن که مسلم وارد کوفه شد، مستقیماً به خانه مختار رفت، مختار او را گرامی داشت، رسماً از او پشتیبانی کرد و با او بیعت کرد. با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، مسلم صلاح دید به خانه هانی بن عروه نقل مکان کند. مختار نیز به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمع‌آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. امّا با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.

ابن زیاد دستور داد که دعوت کنندگان حسین و طرفداران مختار با وی بیعت کنند، وگرنه دستگیر و اعدام می‌شوند.[نیازمند منبع] وی طی ماجرایی طولانی هانی و مسلم را دستگیر و اعدام کرد. ابن اثیر در این زمینه گفته‌است: «ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و قتل مسلم و هانی، به شدت در جستجوی مختار بود و برای دستگیری او جایزه‌ای معین کرد».

وی همچنین گفته‌است: «هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شنید، با جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و در پی یک گفتگوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پیش آمد و فرمانده آن گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند، زیرا مقاومت را به صلاح ندیدند، مختار از آنان خواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد». یکی از دوستان مختار به نام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: «به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر می‌باشد». مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقتی چشم ابن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: «تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟» مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو به سر بردم. به هر حال عبیدالله بن زیاد مختار را دستگیر کرد و به جرم همراهی با مسلم، او را کتک زد و به همین علت، زخمی بر چشم مختار به یادگار ماند و او قسم خورد که عبیدالله را تکه‌تکه کند. حتی گفته می‌شود او چشم خود را به دلیل شلاق‌هایی به او زده شد، از دست داده بود. عبیدالله او را به زندان انداخت و او تا بعد از واقعه کربلا در زندان بود. مختار، زائده بن قدامه را مخفیانه نزد شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر، به مدینه فرستاد و به او گفت که ماجرا را به عبدالله بن عمر بگوید و او از یزید برای وی درخواست بخشش کند. عبدالله، همسر صفیه (خواهر مختار)بود، یزید و دیگر امویان برایش احترام و ارزش قائل بودند. او نامه‌ای برای یزید فرستاد و برای مختار، که برادر زنش بود، درخواست عفو کرد. یزید نیز بلافاصله، نامه‌ای به عبیدالله بن زیاد نوشت. به محض رسیدن نامه به ابن زیاد، مختار را از زندان رها ساخت. مختار با نامه یزید از زندان آزاد شد و ابن زیاد او را طلبید و به او اشاره کرد که اگر نامه یزید بن معاویه نبود، تو را می‌کشتم، ابن زیاد به او گفت از کوفه خارج شو. مختار به ابن زیاد گفت برای انجام زیارت کعبه به مکه می‌رود و با این بهانه به نزد عبدالله بن زبیررفت.

در طی قیام عبدالله بن زبیر و توابین

او بلافاصله به مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مکه که در ستیز با امویان بود بیعت کرد؛ به شرط آنکه ابن زبیر در هر کاری با او مشورت کند و بعد از پیروزی، حکومت عراق عرب را به او بسپارد. در سال شصت و سه هجری سپاهیان یزید به فرماندهی حصین بن نمیر، مکه را محاصره کردند. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان بشدت از حرم دفاع کرد و شجاعتی کم‌نظیر از خود نشان داد. تا اینکه به علت مرگ یزید محاصره پایان یافت و سپاه شامبازگشتند و خلافت عبدالله پسر زبیر تثبیت شد. مختار بعد از مرگ یزید؛ 5 ماه در کنار ابن زبیر بود، اما خبری از حکومت عراق عرب نشد. در نتیجه راه خود را از پسر زبیر جدا کرد و مکه را به سوی زادگاه خویش طائف ترک کرد و یکسال را آنجا ماند.

مختار جهت قیام خود، ابتدا می‌خواست از علی بن حسین تاییدیه بگیرد اما وی روی خوشی به او نشان نداد و لذا با محمد حنفیه مذاکره کرد. محمد حنفیه جواب مبهمی به او داد. مختار این جواب را نشانه تأیید تلقی کرد و برای خونخواهی از قاتلان حسین بن علی و تشکیل حکومت مستقل راهیکوفه شد. وی 6 ماه پس از مرگ یزید و در ماه رمضان به کوفه رسید. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله پسر زبیر افتاده بود.

وی در این زمان فقط به دو چیز فکر می‌کرد: بدست گرفتن قدرت و انتقام از قاتلین حسین بن علی ورود او به کوفه مصادف با آمادگی توابین به فرماندهی سلیمان پسر صرد خزاعی برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت)در کمک به سلیمان بن صرد و قیام توابین نکرد.

پس از خروج توابین از شهر، قاتلان حسین بن علی که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه، عبدالله بن یزید را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد. در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی دوباره با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.

گویا مختار با سلیمان بن صُرَد خزاعی رهبر شیعیان کوفه در رقابت بود. او می‌گفت سلیمان دید سیاسی ندارد و فقط می‌خواهد خود و ما را به کشتن دهد. تلاش‌های مختار جمع بزرگی از شیعیان را از اطراف سلیمان پراکنده‌ساخت و از ده هزار نفر سپاه او فقط چهار هزار نفر با او به جنگ عبیدالله زیاد رفتند.

دوران قیام و زمامداری

هنگامی که عده‌ای برای سنجش صحت این ادعا به نزد محمّد حنفیه آمدند، وی گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه؛ در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد». آنها این سخن را حمایت از مختار دانستند و این باعث شد او در کوفه جایگاه ویژه‌ای یابد؛ لذا بسیاری از آنها با او بیعت کردند؛ و از میان آنها سپاه بزرگی از قبایل قدرتمند شیعه فراهم شد. شامل:مختار خود را نماینده محمد حنفیه در کوفه معرفی کرد. و مردم را به قیام دعوت کرد. علی بن حسین امام چهارم شیعیان به محمد حنفیه: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ماشئت؛ عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.»

قبایل قدرتمند نخعی به ریاست ابراهیم پسر مالک اشتر. او تأثیر زیادی در پیروزیهای مختار و شکست او داشت.

در این زمان مختار با سه دشمن روبرو بود:

سپاه شام

از مسببان واقعه کربلا خصوصاً اشراف کوفه

زبیریان بصره

اولین اقدام او پس از بدست گرفتن قدرت، خونخواهی از گروه دوم بود. اگرچه بسیاری از آنها در قیام مختار به بصره گریختند، در اکثر اسناد کشته شدگان به دست مختار را حدود 3000 نفر را ذکر کرده‌اند. البته در بحار الانوار این تعداد 18٬000 نفر بیان شده. امّا از آنجا که لشکر عمر سعد 10٬000 نفره بوده T سیاری گریخته‌اند، بسیاری به اجبار در لشکر عمر سعد بوده‌اند و بعدها با توابین قیام کردند، این عدد بعید است.

نبرد با عبید اللّه بن زیاد

سپاه او سپس لشکر عبیدالله بن زیاد را در موصل شکست داد که عبیدالله نیز در این نبرد کشته شد.

مجازات شدگان قیام

برخی از قاتلان و مسببان واقعه کربلا که بوسیله مختار مجازات شدند:

شمر: فرمانده پیاده سوار لشکر یزید که سر حسین را از تن جدا کرد: گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند.

خولی: او سر حسین را بر نیزه زد و گوشواره از گوش زنان کند. کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد.

ابن زیاد: حاکم کوفه: در جنگ موصل کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند.

عمر بن سعد: فرمانده سپاه یزید و شوهرخواهر مختار: مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند.

شرحبیل بن ذی الکلاع: از پشت سر سیلی به حسین زده بود. او را به آتش سوزاندند.

حصین بن نمیر: از فرماندهان گروه تیرانداز به سپاه حسین. در نزدیکی موصل کشته شد.

نافع بن مالک: کسی‌که آب را بر حسین بست: مشخص نیست.

عمرو بن حجاج: فرمانده جناح راست لشکر عمر بن‌سعد. پس از فرار از دست مختار در بیابانی از شدت تشنگی، مرد.

بشر بن خوط: قاتل جعفر بن عقیل. گردنش را زدند و جسدش را در آتش سوزاندند.

بحدل بن سلیم: انگشت حسین را برای انگشترش برید. هر دو دست و پایش را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلطید تا مرد.

زید بن ورقاء: با شمشیر، دست راست عباس بن علی را از کار انداخت. او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند.

حکیم بن طفیل: پس از قطع دست راست عباس، دست چپ عباس را از کار انداخت. آنقدر بر بدن آن تیز زدند تا مانند خارپشت شد و کشته شد.

سنان بن انس نخعی: کسی‌که نیزه بر پشت حسین زد. دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشت که او را در دیگ روغن جوشان افکندند.

عبدالله بن اُسَید: کسی‌که خیمه‌ها را آتش زد. مشخص نیست.

مالک بن نسیر: با شمشیر بر سر حسین زد. دست و پای او را بریدند و به خود پیچید تا مرد.

اسحاق بن حیوه: پیراهن حسین را به سرقت برد و پوشید. مشخص نیست.

حارث بن نوفل: کسی‌که تازیانه به زینب زد. مشخص نیست.

مره بن منقذ: قاتل علی اکبر. اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدند و بعد تنش را در آتش سوزاندند.

حرمله: قاتل علی اصغر. دست و پای او را بریدند، سپس او را به آتش سوزاندند.

اخنس بن مرثد: از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند. با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند.

اسحاق بن حیوه: از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند. با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند.

صالح بن وهب: از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند. با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند.

هانی بن ثبیت حضرمی: از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند. با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند.

تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه