امروز دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 http://tarikh.cloob24.com
0

از ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد

ابومحمد علی بن حسین ملقب و مشهور به سجاد و زین‌العابدین چهارمین امام شیعیان بعد از پدرش حسین، عمویش حسن و پدر بزرگش علی بن ابی‌طالب است. او در مدینه به دنیا آمد و در جوانی پدرش را در صحرای کربلا همراهی می‌کرد، اما به دلیل بیماری در نبرد کربلا شرکت نکرد. پس از کشته شدن پدر و خویشانش به همراه اسرا به کوفه و سپس دمشق منتقل شد اما بعدها اجازه پیدا کرد تا به مدینه برگشته در آنجا انزوا اختیار کرده با عده محدودی از اصحابش رابطه داشت. زان پس زندگی زین العابدین به عبادت گذشت و تعلیماتش بیشتر شکل دعا و نیایش داشت. اثر معروف آن امام صحیفه سجادیه است که در شکل نیایش نگاشته شده است.

کنیه و القاب

کنیه‌های او؛ ابولحسن، ابولحسین، ابومحمد، ابوبکر، ابوعبدالله، زین العابدین، سجاد، زکی و ذو الثفنات (فردی که اعضای سجده او در اثر کثرت سجود پینه بسته است)که حاکی از زندگی زاهدانه وی در مدینه است.

تولد

علی بن حسین در مدینه به دنیا آمد. بیشتر منابع، تاریخ تولد او را سال 38 هجری ذکر کرده‌اند؛ ولی منابع دیگر سال‌های 33، 36، 37 و 50 هم ذکر کرده‌اند. او دو سال در دوران امامت علی، 10 سال در دوران امامت حسن بن علی (امام دوم شیعیان)و یازده سال در دوران امامت پدرش حسین بن علی زیست. گفته می‌شود که مادر آن امام شهربانو، دختر یزگرد، آخرین پادشاه ساسانی بوده است. از اینرو آن امام ابن الخیرتان، پسر دو بهترین، (قریش در بین اعراب و ایرانی‌ها در بین غیر عرب‌ها)نام گرفته بود. بر اساس برخی روایتها مادر آن امام در زمان خلافت به عنوان اسیر به مدینه آورده شد که عمر می‌خواست او را بفروشد اما علی پیشنهاد داد تا از او بخواهند شوهر دلخواهش را از بین جوانان مسلمان انتخاب کند و جهازش را بیت المال بدهد. عمر این پیشنهاد را پذیرفت و شهربانو حسین پسر علی را انتخاب کرد.

در کربلا و دمشق

علی بن حسین به هنگام حادثه کربلا در سال 61 هجری حضور داشت ولی چون مریض بود، در جنگ شرکت نیافت، و از اینرو، زنده ماند. برای تمایز از برادر بزرگترش (علی اکبر)و عبدالله و علی که در منابع ذکر شده که در جنگ کشته شده‌اند، او را علی اوسط نامیده‌اند. بنابر گزارش‌های جنگ، شمر بن ذی الجوشن خواست تا او را با وجود مریضی بکشد، ولی دیگران (از جمله عمر بن سعد)جلوی او را گرفتند. هنگامی که او اسیر گشت، به فرمان عبیدالله بن زیاد در کوفه، قرار بر اعدام او شد، ولی با التماس‌های عمه‌اش زینب رهایش کردند. او را به همراه زنان، به دمشق، پیش خلیفه یزید فرستادند. در کامل البهایی و البحار به نقل از سهل بن سعد ساعدی آمده که به او گفته است: عازم بیت المقدس بودم که در سر راه گذرم به شام افتاد و یزید بن معاویه اشراف و سران شام را فراخواند و به دور خود نشاند و دستور داد تا علی بن الحسین و سرها و اسرا نزد وی آورده شوند آنها در حالی که با طناب پیچیده شده بودند وارد کردند. علی بن الحسین به او گفت: تو را به خدا ای یزید می دانی که اگر پیامبر ما را به چنین حال و روزی ببیند چه می‌کند همه حاضران به گریه افتادند. یزید دستور داد طناب‌ها را پاره کنند و وقتی که سرها را پیش پایش گذاردند شعری بر ضد حسین بن علی خواند و مجادله‌ای لفظی که به خشونت نیز کشیده شد مابین یزید بن معاویه و علی بن الحسین روی داد. آنچه که تردیدی در آن نیست اینکه یزید بن معاویه و و همدستانش در کربلا با امام حسین و در کوفه و شام با اسرا به گونه‌ای که در تاریخ عرب نظیر ندارد و سابقه نداشته، زشت‌ترین و قبیح‌ترین رفتارها را داشته‌اند.

در مدینه

امام سجاد با این که پس از واقعه کربلا جامعه اسلامی را گرفتار ترس و یأس می‌دید و کسی را نمی‌یافت که تربیت کند و دانش خویش را به او بسپارد ولی از پای ننشست و با دعا و نیایش مطالب عمیق و مضامین ارزنده و گرانقدری را به جامعه اسلامی به ویژه شیعیان منتقل ساخت.

شیخ صدوق در الخصال چنین می‌نویسد: «علی بن الحسین به مدت بیست سال بر پدرش اشک ریخت و خدمتکارش به او گفت: اکنون دیگر وقت آن است که اندوهت پایان گیرد، پاسخش داد: چه می‌گویی یعقوب پیامبر دوازده فرزند داشت که وقتی خداوند یکی از آنها را از وی دور گرداند از بسیاری گریه بر او چشمانش سفید شد و موهایش به سپیدی گرائید و کمرش از شدت غم، خم گردید حال آنکه فرزندش در همین دنیا زنده بود و من نگاهم به پدرم، برادرم، عمویم و هفده تن از مردان خانواده‌ام که در اطرافم کشته افتاده بودند، افتاده حال چگونه می‌خواهی غم و اندوهم پایان گیرد.»

در شورش مدینه به سال 62 و یا 63 هجری قمری و در هنگامی که مردم شهر با عبدالله بن حنظله (غسیل الملائکه)بیعت کردند و بنی امیه را که شمار آنان به هزار تن می‌رسید، نخست در خانه مروان پسر حکم به محاصره افکندند، سپس از شهر بیرون راندند. در این روزهای پر گیرودار مروان نزد عبدالله بن عمر رفت و از او خواست تا خانواده وی را نزد خود نگاه دارد، عبدالله نپذیرفت. مروان چون از حمایت وی مأیوس شد پناه به علی بن الحسین برد و گفت: من خویشاوند توأم، می‌خواهم که خانواده من با خانواده تو باشد. علی بن الحسین با بزرگواری خاص خود خواهش او را قبول کرد و کسان مروان را همراه با زن و فرزند خود به یَنبُع فرستاد و مروان همیشه از این کرامت سپاس‌گزار بود. این که طبری نوشته است: علی بن الحسین با مروان دوستی قدیمی داشت بر اساسی نیست. مروان هیچ‌گاه به بنی هاشم روی خوش نشان نداده است. بنابر این جایی برای دوستی او با علی بن الحسین نبوده و طبری می‌خواهد جوانمردی را که خاندان هاشم از حد اعلای آن برخوردار بوده‌اند نادیده بگیرد و آن را به حساب دوستی شخصی بگذارد. بعد از فتح مدینه، بدست فرماندار بزید، مسلم بن عقبه، به هنگام ورود به مدینه، به همراه مراسم تشریفاتی پذیرایی و گرامی داشته شد. در 62 هجری، هنگامی بازگشت از مکه و زمانی که حسین بن نُمیر، جانشین مسلم بن عقبه در مدینه شده بود، از او به گرمی استقبال شد و برای اسبش علوفه تازه آوردند و هر همان زمان، عبدالله بن زبیر، به طور علنی خود را خلیفه جدید اعلام کرده بود. علی بن حسین هرگز با عبدالله بیعت نکرد، گرچه او روابطی را با خاندان زبیر برقرار کرد. او شخصاً سُکَینَه، خواهرش را برای عقد مصعب بن زبیر، برادر عبدالله و فرماندار عراق، به عراق همراهی (اسکورت) کرد و 40 هزار دینار از او پاداش گرفت.

در واقعه حره علی بن الحسین به سلامت ماند. چون از یک سو وی در شورش دخالتی نداشت و از سوی دیگر در آغاز درگیری هنگامی که مروان بن حکم، عامل مدینه، نزد او رفت و خواهش کرد که خانواده اش را در پناه بگیرد علی بن الحسین خواهش او را با بزرگواری پذیرفت و آنان را به یَنبُع فرستاد. همچنین علی بن الحسین چهارصد خانواده از عبدمناف را در کفالت خود گرفت و تا لشکر مسلم بن عُقبَه در مدینه بود هزینه آنان را می‌پرداخت.

ایتان کلبرگ چنین می‌نویسد: «پس از جنگ حرّه، با اینکه مسلم بن عقبه، مستقیمأ از یزید دستور داشت تا از سران و بزرگان مدینه بیعت بگیرد، سوگند بیعت با خلیفه را بر علی بن الحسین تحمیل نکرد. بر عکس، علی بن الحسین نسبت به ارتباط با شورشیان مدینه که علیه خلافت یزید قیام کرده بودند، از خود رغبتی نشان نداد و در مقابل به خانواده مروان بن حکم پناه داد.»

همچنین کلبرگ به القاب ویژه علی بن الحسین، چون: زین العابدین، سجاد، زکی و ذو الثفنات (فردی که اعضای سجده او در اثر کثرت سجود پینه بسته است)که حاکی از زندگی زاهدانه وی در مدینه است، اشاره دارد و او را در زمره «بکّائون» برشمرده است؛ چه در مدت چندین سال متمادی برای پدرش و دیگر شهیدان کربلا می‌گریست. وی معتقد است: صدقه‌های پنهانی او در نیمه‌های شب نیز تنها پس از وفات آن حضرت بر مردم آشکار گردید و علامات به جای مانده بر شانه‌های او حکایت از حمل بارهای سنگین غذا برای فقرا داشت.

دوران قیام مختار

او رابطه محتاطانه‌ای با مختار برقرار کرد. این غیرممکن می‌آید (علی‌رغم گزارش شیعیان) که مختار از حمایت معنوی علی بن حسین به جای عمویش، محمد بن حنفیه برخوردار شده بود یا اینکه سر بریده عمر بن سعد را به عوض عمویش، برای او فرستاده باشد.

زمانی که مختار 100 هزار دینار برای او هدیه فرستاد، او تمایلی به پذیرفتن نداشت. پس از مرگ مختار، او به خلیفه اموی، عبدالمالک نامه فرستاد که به او تحویل دهد، ولی خلیفه او را تشویق کرد که از آن استفاده کند. گفته می‌شود که مختار کنیز گرانبهایی را هم به علی بن حسین داده بود که این کنیز، مادر زید بن علی شد.

ایتان کلبرگ این رابطه را سخت متزلزل و بی‌ثبات توصیف کرده است. از نظر او، این موضوع موجب موضع گیری‌های ضد و نقیض نویسندگان شیعی نسبت به مختار شده است. از جمله در گزارش‌های کلبرگ آمده است: «مختار مشتاق حمایت امام -علی بن الحسین- بود و تنها پس از پاسخ رد وی، به ابن حنفیه روی آورد؛ امام به طور علنی او را لعن کرد؛ مختار با فرستادن سر عبید الله بن زیاد برای امام، مورد ستایش امام قرار گرفت.»

دوران امامت

آغاز امامت علی بن الحسین به سال 61 هجری قمری است و امامتش 35سال به طول انجامید. دوران امامت او توأم با اختناق شدید و سخت گیری‌های حاکمان بنی امیه علیه شیعیان بود؛ به گونه‌ای که بنا به روایتی در ابتدای امر تنها اصحاب آن حضرت پنج تن بوده‌اند که این خود دلالت بر وضعیت خاص آن زمان می‌کند. علی بن الحسین در این دورانِ سخت به تربیت شاگردانی چند می‌پردازد که از جمله سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیی بن ام‌الطول و ابوخالد کابلی می‌باشند.

با کشته شدن حسین بن علی و با قیام مختار اکثریت شیعیان رو به مختار گردانیدند و مختار نیز قیام خود را به نیابت محمد حنفیه فرزند دیگر علی عنوان می‌کرد. در این هنگام بود که بحث حق جانشینی و اینکه آیا امامت حق علی بن حسین است یا محمد حنفیه بالا گرفت. محمد حنفیه مرد شجاع و پارسایی بود که عده زیادی به امامتش اعتقاد داشتند. عده دیگری اما علی بن حسین را امام دانسته معتقد بودند حسین او را به عنوان امام بعدی انتخاب کرده است. محمد حنفیه می‌گفت او به امامت سزاوارتر است چون پسر علی بن ابی طالب می‌باشد. سجاد اما از عمویش می‌خواست تا از خدا بترسد و چنان ادعایی نکند. گفته می‌شود که پس از مرگ ابن زبیر، حاکم مدینه، محمد حنفیه و زین العابدین توافق کردند به مکه رفته مقابل حجرالاسود ایستاده برای دریافت نشانه‌ای از طرف خداوند دعا کنند. ابتدا محمد دعا کرد اما جوابی نیامد. سپس زین العابدین دست به دعا برداشت که بر اساس این روایت، حجر الاسود شروع به تکان خوردن کرد طوری که نزدیک بود از روی دیوار بیفتد، و با زبان فصیح عربی به حرف آمده شهادت داد که علی بن حسین امام و جانشین واقعی حسین است. شهادتی که محمد حنفیه به آن رضایت داد. پس از آن زین العابدین به مدینه برگشته زندگی ساکتی را به همراه عده محدودی از اطرافیانش، که برای سوالات دینی به او مراجعه می‌کردند، گذراند. به گفته مادلانگ در دانشنامه اسلامی در این زمان به مدت یک نسل رهبری شیعیان در خارج از دایره فرزندان فاطمه بود. علی بن حسین نیز از فعالیت‌های شیعه دوری گزیده بود و پیروان چشمگیری بسوی خود جذب نکرده بود.

موقعیت اجتماعی

علی بن حسین مورد احترام خاص و عام بود. علاوه بر پیروانش که او را امام چهارم می‌دانستند، فقهای هفت گانه مدینه هم برایش احترام زیادی قائل بودند. از جمله این فقها و محدثان می‌توان از زهری و سعید بن مسیب نام برد که هر چند به دستگاه بنی امیه وابسته بودند اما دست از تحسین وی برنمی‌داشتند. گفته می‌شود که اولین بار زهری بود که لقب زین العابدین را به علی بن حسین نسبت داد. زهری همچنین احادیث زیادی از آن امام نقل کرده است. شعر معروف فرزدق در وصف سجاد دلیل دیگری بر محبوبیت آن امام در میان مردم داشت. این شعر بیانگر صحنه‌ای از احترام مردم به آن امام در مقابل بی‌توجهی به هشام بن عبدالملک در شلوغی حج بود. داستان از این قرار بود که در هنگام طواف خانه خدا سجاد و هشام هر دو سعی داشتند خود را از میان جمعیت متراکم که دور کعبه می‌چرخیدند به حجرالاسود برسانند. مردم برای زین العابدین کوچه باز کردند در حالی که هشام بیهوده در میان جمعیت تقلا می‌کرد. خلیفه عصبانی از این واقعه فریاد زد این چه کسی است که مردم چنان احترامی به او می‌گذارند. فرزدق که در همان حوالی بود در پاسخ پرسش خلیفه قصیده‌ای سرود که از شاهکارهای ادبیات عرب محسوب می‌شود. این قصیده همچنین گواهی تاریخی برای این واقعه محسوب می‌شود.

زهد

از سجاد روایت شده است که وقتی گدایی را درحال گریه دید عرض کرد: «اگر دنیا در دست این مرد بود و سپس از دستش می‌افتاد سزاور نبود که برایش گریه کند.» زین العابدین در حالی که گرایشی به دنیا نداشت به فقر و ضعف وا نمی‌داد، بلکه فقط از آنچه خدا ممنوع کرده بود پرهیز می‌کرد. با این حال پرهیزکار بود طوری که صوفیان او را از خودشان فرض کرده برایش بیوگرافی‌ها نوشتند. از آن امام روایت شده است که در حال طواف کعبه شنید مردی ازخداوند طلب صبر می‌کند. امام به او رو کرده گفت: "از خدا طلب سختی می‌کنی! بگو خدایا به من رفاه عطا کن و برایش از او تشکر کن!" همچنین از او روایت شده است که وقتی از او درباره زهد پرسیدند پاسخ داد: "زهد ده رتبه دارد: بالاترین مرتبه زهد پایین‌ترین مرتبه پرهیزکاری است. بالاترین مرتبه پرهیزکاری پایین مرتبه اطمینان است. بالاترین مرتبه اطمینان پایین‌ترین مرتبه رضاست. زهد در آن آیه از کتاب خداست که می‌فرماید: تا بدانچه از دستتان رفته حسرت نخورید و بدانچه به شما عطا کرده سرمستی نکنید"(قرآن 57:23)

سخنان برگزیده

کسی که خودش را محترم می‌شمارد برای امور دنیایی حرمتی قائل نیست.

موقعیت صبر در دین همپایه موقعیت سر در بدن است. کسی که صبر ندارد دین ندارد.

در انجیل نوشته است که به دنبال علمی نباشید که بدان عمل نمی‌کنید تا هنگامی که به هر آنچه می‌دانید عمل کنید. اگر دانش به عمل نیاید، به صاحبش چیزی جز بی ایمانی و دوری از خدا نمی‌افزاید.

تمام خوبی‌ها در خویشتن داری و حراست از دل نهفته است.

وقتی مورد توهین قرار گرفت گفت: اگر آنچه می‌گویی در من است از خدا می‌خواهم مرا ببخشد، و اگر آنچه می‌گویی در من نیست از خدا می‌خواهم تو را ببخشد.

وقتی شبانه بار آذوقه‌ای را برای فقرا بر پشتش حمل می‌کرد، زهری از او پرسید چه بر دوش داری؟ سجاد پاسخ داد دارم برای سفری (سفر آخرت)آماده می‌شوم! برایش توشه آماده می‌سازم و آنرا به جای امنی منتقل می‌کنم.

حق همنشین تو آن است که با او نرم­خو و مهربان باشی و در هنگام گفتگو با او به انصاف رفتار کنی، جز با اجازه او از جای خود بلند نشوی اگر در کنار تو نشست بتواند بدون اجازه تو برخیزد و برود، لغزش­هایش را فراموش کنی، خوبی­هایش را به یاد داشته باشی و جز خیر و خوبی به او نگویی.

آثار

صحیفه سجادیه

این کتاب مجموعه دعاها و نیایش‌های آن امام است که به عقیده ویلیام چیتیک، صحیفه سجادیه قدیمی‌ترین کتاب دعا در میان منابع اسلامی و اصیل‌ترین کتاب روحانی دوره‌های اولیه فرهنگ اسلامی است. روایات شیعه این کتاب را از نظر ارزش بعد از قرآن و نهج البلاغه قرار می‌دهند. تعلیمات این کتاب معنوی از الهیات گرفته تا تعلیمات اجتماعی را شامل می‌شود. همچنین ریشه‌های فلسفه و کلام اسلامی و صوفیسم را می‌توان در این کتاب پیدا کرد. زین العابدین در این کتاب نیایش مکرر به ضرورت پیروی از قرآن و حدیث و همچینین ضرورت پیاده‌سازی عدالت در جامعه اسلامی اشاره می‌کند.

مناجات خمس عشر

مناجات خمس عشر یا مناجات پانزده‌گانه مشتمل پانزده دعا و نیایش است منتسب به زین العابدین که برخی محققان آنرا به عنوان مکمل صحیفه سجادیه تلقی کرده آنرا کتاب جداگانه‌ای نمی‌دانند. گونه گونی این دعاها فرد را قادر ساخته تا دعایی را برای خواندن انتخاب کند که تطبیق بیشتری با حال فعلی او دارد. این دعاها با «توبه» آغاز می‌شود که اولین قدم در اتصال واقعی به خداوند است.

دعای ابوحمزه ثمالی

به گفته ابو حمزه ثمالی امام سجاد در ماه رمضان بیشتر شب را به دعا و نیایش می‌گذراند. با شروع روزه دعایی را قرائت می‌کرد که بعدها به دعای ابوحمزه ثمالی معروف شد. این دعا در کتاب مصباح المتحجد شیخ طوسی ثبت شده است.

رساله حقوق

رساله حقوق تنها کتاب آن امام است که شکل دعا و حدیث ندارد. به گفته چیتیک اهمیت این کتاب به این دلیل است که به موضوعاتی مشابه صحیفه سجادیه پرداخته اما با سبک و زبانی متفاوت از صحیفه نگاشته شده است. در این کتاب زین العابدین تصریح می‌کند که سلسله مراتب اولویت‌ها همیشه باید رعایت شود. فرد قبل از اجتماع می‌آید. معنا قبل از عمل می‌آید و دانش قبل از حرکت. هر فرد وظایف اجتماعی فراوانی دارد اما وابسته به وظایف ضروری تر است: ایمان به خدا و ارتباط مناسب با حقیقت ماورایی.

وفات

آرامگاه چهار امام شیعه پیش از تخریب در سال 1306 خورشیدی

جلو فاطمه بنت اسد، چهار قبر پشت آن راست به چپ حسن مجتبی، علی بن حسین، محمد باقر و جعفر صادق و تکی سمت راست عباس عموی پیامبر

در روایات شیعه آمده‌است که او با زهر ولید بن عبدالملک کشته شد. تاریخ مرگ او 94 یا 95 هجری قمری است؛ گرچه منابع مختلف سال‌های 92، 93، 99 و 100 هجری قمری را نیز ذکر کرده‌اند. او در قبرستان بقیع کنار قبر حسن مجتبی مدفون است.

بعد از مرگش فقرای مدینه متوجه شدند که زندگی آنها به وسیله آن امام تأمین می‌شده است. زین العابدین شبانه کیسه‌های سنگین آذوقه را بر دوش می‌کشید و به درب خانه حدود صد خانوار از مردم مدینه کوبیده در حالی که چهره اش را پوشیده بود تا شناخته نشود به آنها کمک می‌کرد.

تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه