امروز شنبه 03 آذر 1403 http://tarikh.cloob24.com
0

زندگینامه حضرت نوح (ع)
وى نوح‌ فرزند لامک‌ فرزند متوشلخ‌ فرزند اخنوخ‌ (ادریس‌)است‌. و نسب‌ او به ‌شیت‌ فرزند آدم‌ (ع‌)مى‌رسد تاریخ‌ نویسان‌ بر این‌ باورند که‌ حضرت‌ نوح‌ (ع‌)اولین‌ رسولى است‌ که‌ خداى سبحان‌ او را به‌ سوى اهل‌ زمین‌ فرستاد، و به‌ او فرمان‌داد تا قومش‌ را آگاه‌ کند و آنان را از عذاب‌ خدا برحذر نماید.

چنان که‌ در قرآن‌ مجید‌ آمده‌ است‌: «ما نوح‌ را به‌ سوى قومش‌ فرستادیم‌ (وگفتیم‌)‌ آگاه‌ کن‌ قوم‌خود را قبل‌ از آن که‌ ایشان را عذابى دردناک‌ بیاید»[1].
و در آیه‌ دیگرى آمده است:«و ما تا رسولى نفرستیم‌ هرگز کسى را عذاب‌ نکنیم»[2].
در برخى از روایت‌ها آمده‌ است‌ که‌ نوح‌(ع‌)نخستین‌ هشدار دهنده‌ و رسول‌ بود ولى از آیه:«و چون‌ قوم‌ نوح‌ رسولان‌ راتکذیب‌ کردند آنها را غرق‌ کردیم.» چنین بر مى‌آید، که‌ قبل‌ از نوح‌ نیز فرستادگانى وجود داشته‌اند.
امام‌ محمّد باقر (ع‌)در حدیثى که صاحب‌ کتاب‌ اکمال‌ الدین‌ و اتمام‌ النعمه‌ روایت‌کرده‌ است‌ مى‌فرماید: «ما بین آدم‌ و نوح‌ ده‌ نسل‌ بود که‌ همه‌ آنان پیامبر بودند.»[3]. نام نوح‌ (ع‌)درچهل‌ و سه‌ مورد در قرآن‌ کریم‌ ذکر شده‌ است‌ و داستان‌ کامل او در بسیارى از ‌سوره‌هاى قرآن‌ آمده‌ است‌ که از جمله این سورها،‌ ‌ اعراف‌، هود، مؤمنون‌، شعراء، و قمر هستند. وهم چنین سوره‌خاصى به نام او وجود دارد. و تمام‌ این‌سوره‌ اشاره‌ دارد به‌ بعثت‌، رسالت‌ و روش‌ دعوت‌ او و گفتگوهایى که‌ با قومش‌ داشته‌است‌.
پرستش‌ بت‌ها
پرستش‌ بت‌‌ها در بین‌ قوم‌ نوح‌ رایج بود. و آنان در گم‌راهى و کفر به‌‌سر مى‌بردند.پس‌ خداوند نوح‌ (ع‌)را به‌ سوى قومش‌ فرستاد، تا آنان‌ را به‌ سوى خدا دعوت‌ کند. او چنین‌ کرد و در میان‌ آنان‌ «نهصد و پنجاه‌ سال‌ درنگ‌ کرد.» [4] ولیکن‌ این‌ مدت‌ طولانى نتیجه‌ بخش‌ نبود.
تنها عده‌ کمى از آنان به‌ رسالت او ایمان‌ آوردند، و اکثریت قوم‌ بر پرستش‌ بت‌ها باقى‌ماندند؛ بتهایى که‌ مشهورترین‌ آنها «ود، سواع، یغوث‌، یعوق،‌ ویسرا» بوده‌اند.
نوح‌ (ع‌)تمام تلاش خودرا به کاربست تا قوم خود را به راه راست بازگرداند. اما پندهاى وى تنها بر کفر و سرکشى آنان افزود. سرکشى آنان تا به‌ این‌ حد رسید که‌ پدر به‌ فرزند خود‌ توصیه‌ مى‌کرد تا هنگامى‌که‌ زنده‌ است‌ از نوح‌ (ع‌)پیروى نکند.
دلایل‌ روگردانى قوم نوح (ع):
نوح‌ (ع‌)قومش‌ را برحذر کرد که‌ اگر به‌ خداى یکتا ایمان‌ نیاورند عذابى بر آنان فرود خواهد آمد.
نوح (ع)به سبب بیم از این که‌ اگر قومش‌ به‌ خدا مشرک‌ شوند در هلاکت‌ مى‌افتند، راه‌هاى سعادت و نیکبختى ‌ را براى آنان بیان‌ کرد. اما قوم‌ وى به‌ جاى این که‌ به‌ پندهاى او گوش‌بدهند و از او اطاعت‌ کنند تا خدا وند آنان را شامل‌ آمرزش‌ و امداد‌ خود گرداند، دچار غرور و گمراهى گشتند.

آنان نبوت‌ او را انکار نمودند و وى را آزار دادند، و به‌ او تهمت‌ دروغ‌ بستند. زیرا او را انسانى ‌ از قوم خود‌ مى‌دیدند که‌ مانند آنها مى‌خورد و مى‌آشامید. قوم نوح سپس‌ او را گمراه‌شمردند و نیز گفتند که‌ تنها فرومایگان‌ قوم‌- یعنى فقرا و مساکین‌ و مستضعفین‌ - به‌ او ملحق‌ شدند.
قرآن‌ کریم‌ در این‌ باره‌ اشاره‌اى مى‌کند ومى‌فرماید: «پس‌ آن‌ عده‌ از قومش‌ که‌ کافر شدند گفتند ما تو را جز انسانى مانند خود نمى‌بینیم‌ و کسانى را که‌ از تو پیروى کردند جز گروهى اراذل‌ ساده‌لوح‌ نمى‌بینیم؛ وبراى شما فضیلتى نسبت‌ به‌ خود نمى‌بینیم‌ بلکه‌ شما را دروغگو تصوّر مى‌کنیم»[5].
قرآن مجید هم چنین در ایه دیگرى مى‌فرماید: «اشراف‌ قومش‌ به‌ او گفتند: ما تو را در گمراهى آشکارى مى‌بینیم‌؛ گفت‌ اى قوم‌ من‌! هیچ‌گونه‌ گمراهى در من‌ نیست‌؛ ولى من‌ فرستاده‌اى از جانب‌ پروردگار جهانیانم؛ ‌رسالتهاى پروردگارم‌ را به‌ شما ابلاغ‌ مى‌کنم‌ و خیرخواه‌ شما هستم‌؛ و از خداوندچیزهایى مى‌دانم‌ که‌ شما نمى‌دانید.

آیا تعجب‌ کرده‌اید که‌ دستور آگاه‌ کننده‌ پروردگارتان‌ بوسیله‌ مردى از شما به‌ شما برسد، تا (از عواقب‌ اعمال‌ خلاف‌)بیمتان‌دهد (و در پرتو این‌ دستور)و پرهیزکارى پیشه‌ کنید، شاید مشمول‌ رحمت‌ الهى‌گردید؟!»[6].
با وجود این که‌ ‌ اشراف‌ و کافران مقابل‌ دعوت‌ او ایستادند، اما نوح‌ (ع‌)در مقابل به‌ دعوت‌ و فراخوان خود ادامه‌ داد.ایشان در حالى که‌ با وسایل‌ مختلف‌ و از طریق‌ گفتگو سعى مى‌کرد آنان را قانع‌ کند، انتظار پاداش‌ عملش‌ را به‌ صورت‌ مال‌ یا مقام‌ نداشت‌ و تنها خواسته‌ او پاداش‌ وجزاى الهى بود.
اشراف‌ و کفّار بین‌ خود و بین‌ فقرا و وتهیدستانى که‌ از نوح‌ تبعیت ‌مى‌کردند تفاوت‌هاى مالى و اجتماعى مى‌دیدند و از قبول‌ دعوتش‌ امتناع‌ مى‌نمودند. آنان شرط‌هایى براى نوح تعیین کردند؛ که مى‌بایست‌ شرط‌ها را به‌ اجرا در بیاورد، تا آنان‌ ایمان‌ بیاورند.

از جمله‌ این که‌ فقرا و مستمندان‌ را ازخود دور کند و آنها را از دعوت‌ خارج‌ سازد. ولى نوح‌ (ع‌)خواست‌ آنان را نپذیرفت‌؛ زیرا فقرا به‌ او و دعوتش‌ ایمان آورده او براین‌ باور بودند که‌ بازگشت‌ حقوق‌ از دست‌ رفته شان‌ که‌ بوسیله طبقه‌ ستمگر چپاول‌ شده‌ بود، به‌دست‌ نوح (ع)وبا دعوت او محقق ‌مى‌شود.

نوح‌ (ع‌)خواسته‌ اشراف‌ را نپذیرفت؛‌ زیرا به‌ آنچه‌ که‌ انجام‌ مى‌داد آگاه‌ بود و بصیرت مند. و‌ اشراف‌ و کفار به‌هیچ‌ وجه‌ نمى‌توانستند او را در صورتى که‌ به آنان روى آورد از جزا و عقاب‌ اخروى نجات‌ دهند. ‌ روشى که‌ نوح‌ برگزید توانست‌ تمایز و تفاوت‌ طبقاتى (اجتماعى‌)را از بین‌ ببرد، و تنها الگوى مورد قبول‌ در تفاوت‌ گذاشتن‌ و برترى جویى را ‌ تقواى الهى ونزدیکى به‌ خداوند قرارداد‌:
قرآن مجید کلام خدا نوح را چنین ذکر مى‌کند: «اى قوم‌ من‌! به‌ من‌ خبر دهید اگر من‌ دلیل‌ روشنى از پروردگارم‌ داشته‌ باشم‌، و از نزد خودش‌ رحمتى به‌ من‌ داده‌ و بر شما مخفى مانده‌ باشد، آیا ما مى‌توانیم‌ شما را به‌ پذیرش‌ این‌ دلیل‌ روشن‌ مجبور سازیم‌، با این که‌ شما کراهت‌ دارید؟! اى قوم‌ من‌ به‌خاطر این‌ دعوت‌ اجر و پاداشى از شمانمى‌طلبم؛ اجر من‌ تنها بر خداست‌. و من، آنها را که‌ ایمان‌ آورده‌اند، بخاطر شما از خود طرد نمى‌کنم.

چرا که‌ آنها پروردگارشان‌ را ملاقات‌ خواهند کرد (اگر آنها رااز خود برانم‌ در دادگاه‌ قیامت‌ خصم‌ من‌ خواهند بود)؛ ولى شما را قومى جاهل مى‌بینم. اى قوم‌ من‌ چه‌ کسى مرا در برابر (مجازات‌)خدا یارى مى‌دهد اگر آنان‌ را طرد کنم‌؟ آیا اندیشه‌ نمى‌کنید؟!»[7].
نوح‌ در آیات‌ زیر خود را به‌ قومش‌ هشداردهنده‌ وبیم‌ دهنده‌ معرفى مى‌کند: «اى قوم‌ من، من‌ براى شما بیم‌ دهنده‌ آشکارى‌هستم.»[8]‌ وى آنان را به‌ پرستش‌ خداوند دعوت‌ مى‌نماید: «که‌ خدا را پرستش‌ کنید و از مخالفت‌ او بپرهیزید و مرا اطاعت‌ نمایید»[9].

بطوریکه‌ مطیع‌ و فرمانبردار همه‌ فرامین الهى باشند. نوح‌ (ع‌)آنان را به‌ تقواى الهى وپانهادن‌ در مسیر راستین‌ و مقیّد شدن‌ به‌ طاعت‌ خداوند متعال‌ دعوت‌ نمود؛ چرا که‌او فرستاده‌ و رهبرى است‌ که‌ نهى و فرمان‌ او آنان را به‌راه‌ هدایت‌ و استقامت‌ دعوت‌مى‌نماید.
هم چنان که خداوند گناهان‌ آنان‌ را که‌ با گناه‌ کفر شروع‌ شده‌ و با آشوبگرى و جنایت‌ در رفتار عملى منحرف ادامه یافته است مى‌بخشد، و آنان را مهلت‌ مى‌دهد و عذاب‌ را تنها در وقت‌ معلوم‌ نازل‌ مى‌نماید. این‌ مساله‌ در قرآن‌ کریم‌ چنین‌ آمده‌ است‌: «واگر چنین‌ کنید خداوند گناهان‌تان‌ را مى‌آمرزد و تا زمان‌ معینى شما را عمر مى‌دهد؛ زیرا اگر مى‌دانستید، هنگامى که‌ اجل‌ الهى فرا رسد،تأخیرى نخواهد داشت»[10].
نوح‌ و پیگیرى دعوت‌
ألف ـ روش ادراکی:
نوح‌ دعوت‌ قومش‌ را با وجود سختى‌هایى که‌ فرا رویش‌ بود ادامه‌ داد. او نهاد و طبیعت‌ دعوت‌ خود را براى قوم خویش بیان نمود. امّا آنان بر نپذیرفتن‌ دعوت‌ بدون‌ در نظرگرفتن‌ عواقب‌ و پیش‌آمدهاى حاصل‌ از این‌ مخالفت اصرار ‌نمودند؛ و از او درخواست‌ کردند تا اگر در دعوت‌ خویش‌ راست‌گو ست عذابى بر آنان فرود آورد. نوح با ایمان‌ مطلق‌ خود این‌ مسأله‌ را تنها به‌‌خداوند متعال‌ واگذار نمود.

چون او هر آن‍‌ چه‌ را که‌ اراده کند انجام‌ مى‌دهد، و اگر خواسته‌ او چنین‌ باشد هیچ‌کسى را توان‌ منع‌ آن نیست‌. واگر مشیت‌ الهى بر این‌ باشد که‌ گمراه‌ بمانند آن گاه‌پندهاى نوح نیز سودى نخواهد بخشید.
«گفتند اى نوح‌ با ما مجادله کردى و زیاد هم‌ مجادله کردى! اکنون‌ اگر راست‌ مى‌گویى، آنچه‌ را (از عذاب‌ الهى‌)به‌ ما وعده‌ مى‌دهى بیاور!»
گفت‌: اگر خدا آنرا بر سر شما آورد؛ و شما قدرت‌ فرار (از آن‌ را)نخواهید داشت‌! (امّا چه‌ سود که‌)هرگاه‌خدا بخواهد شما را (به‌خاطر گناهان‌تان‌)گمراه‌ سازد، و من‌ بخواهم‌ شما را اندرز دهم، ‌اندرز من‌ سودى به‌حالتان‌ نخواهد داشت‌. او پروردگار شماست‌ و به‌ سوى او بازگردانده‌ مى‌شوید»[11].
نوح‌ هیچ‌ فرصتى را ـ چه‌ در روز باشد و چه‌ در شب‌ ـ از دست‌ نمى‌داد. نوح‌ گفت‌: «پروردگارا! من‌ قوم‌ خود را شب‌ و روز (به‌ سوى تو)دعوت‌ کردم‌»[12] ولى دعوت‌ ونصیحت‌ او جز بر فرار آنان نیفزوده اعراض‌ و مخالفت‌ آنان به جایى رسید که {‌انگشتان‌شان‌ را در گوش‌هاى‌شان‌ فرو مى‌کردند و لباس‌هاى‌شان‌ را بر بدن‌ خود مى‌پیچیدند» و بر آن‌ نافرمانى اصرارى ورزیدند.»[13]
نوح‌ (ع‌)دعوت‌ را وابسته‌ و مقید به‌ یک‌ روش‌ نکرد. تا جائى که‌ تمام راه‌هایى را که‌ معتقد بود او را به‌ نتیجه‌ مى‌رساند به کار بست. اوپنهان‌ و آشکارا دعوت‌ نمود قرآن سخن او را چنین بازگو مى‌کند:«سپس‌ من‌ آنان را با صداى بلند به‌ اطاعت‌ فرمان‌ تو دعوت‌ کردم‌ سپس‌ آشکارا و نهان‌ (حقیقت‌ توحید و ایمان‌را)براى آنان‌ بیان‌ داشتم»[14] ‌ وى در این راه شیوه‌هاى تشریعى را براى محقق ساختن ایمان آنان به کار گرفت. او به‌ آنان‌ یاداور شد که این خداوند است که روزى و اموال‌ را به سوى مى‌فرستد تا از آن‌ بهره‌مند شوند.

و براى آنان‌ بهشت‌ها و رودها معین مى‌کند، و این‌ مسئله‌ را با آمرزش‌ از سوى خداى بخشنده‌ و مهربان‌ در ارتباط‌ قرار مى‌دهد: «به‌ آنان گفتم‌ از پروردگار خویش‌ آمرزش‌ بطلبید که‌ او بسیار آمرزنده‌است‌، تا باران‌هاى پر برکت‌ آسمان‌ را پى در پى براى شما فرستد و شما را با اموال‌ وفرزندان‌ فراوان‌ کمک‌ کند و باغهاى سرسبز و نهرهایى جارى در اختیارتان‌ قرار دهد»[15].
نوح‌ (ع‌)مشاهده کرد که گفتگو و نصایحش‌ فایده‌ و ثمره‌اى ندارد. بویژه پس از اینکه آثار مثبت استغفار و مسائلى را که‌ بر آن‌ مترتب‌ مى‌شود از جمله‌ سعادت‌ دنیا را براى آنان بیان‌ کرده‌ بود.
او سپس‌ توجه آنان‌ را به‌ سوى قدرت‌ الهى معطوف‌ ساخت؛ شاید که‌ به‌ عظمت ‌الهى و قدرتش‌ ایمان‌ بیاورند! او به عظمت وقدرت خداوند اشاره کرد؛‌ که آنان را به‌ صورت‌‌هاى مختلف‌ (نطفه،‌ سپس خون بسته،‌ سپس پاره‌اى گوشت)‌ آفرید، سپس‌ آنها را پیوند داد: «شما را چه مى‌شود که ‌ براى خداوند عظمت‌ قائل‌ نیستید، در حالى که‌ شما را در مراحل‌ مختلف‌آفرید»[16]‌.
نوح (ع‌)به‌ این‌ کونه‌ها اکتفا نکرد. بلکه‌ در دعوتش‌ به‌ وسائل‌ حسى نیز روى آورد، او به آفرینش سیارات‌ و آسمان‌هاى هفت گانه که خداوند «ماه‌ را در میان‌ آن ‌ها مایه‌ روشنایى و خورشید را چراغ‌ فروزانى قرار داده‌ است‌ اشاره کرد»[17].
او سپس به بیان‌ آفرینش‌ انسان‌ و راه‌ به‌ وجود آمدن‌ غذاى او از زمینى که‌ بعد از مرگ‌ برگشتن‌ به سوى آن‌ اجتناب‌ ناپذیر است‌ ‌پرداخت و نیز این را یادآور ‌شد که پس‌ از این‌، آنها را براى حسابرسى در روز قیامت‌ از زمین خارج‌ مى‌‌کنند: «و خداوند شما را هم چون‌ گیاهى از زمین‌ رویاند، پس‌ شما را به همین‌ زمین‌ باز مى‌گرداند، و بادیگر شما را خارج‌ مى‌سازد»[18].
ب‌ ـ برخورد:
دعوت‌ نوح‌ با وجود پاى بندى به‌ روش‌هاى منطقى چه‌ در توضیح‌ و چه‌ در بیان‌ دلایل راه‌ به‌ جاى نبرد. قوم‌ او از آن‌ روش‌ها آزرده‌ خاطر شدند و او را تکذیب‌ نموده، و او را دیوانه‌ قلمداد نمودند. آنان به این‌ وسیله‌ کوشیدند مانعى میان‌ او و رسالتش‌ ایجاد کنند و د صورتى که نوح پافشارى مى‌نمود آنان با استفاده‌ از تهدید و ارعاب‌ و آزار او را منع‌ مى‌کردند «گفتند اى نوح‌ اگر (از حرف‌هایت‌)دست‌ برندارى سنگ‌باران‌ خواهى شد»[19] ولى نوح ‌هرگز به‌ این‌ تهدیدها اهمیت‌ نداد بلکه‌ با ایمان‌ راسخ‌ و اعتماد بر خدا به‌ آنان پاسخ‌داد. «پس‌ بر خدا توکل‌ کردم» زیرا آنان قادر به‌ آزار رساندن‌ به‌ او نبودند:‌«شما فکر خود و قدرت‌ معبودهایتان‌ را جمع‌ کنید؛ پس‌ هیچ‌ چیز درکارتان پوشیده‌ نماند؛ سپس‌ به‌ حیات‌ من‌ پایان‌ دهید، و (لحظه‌اى‌)مهلتم‌ دهید! (امّا توانایى ندارید).

و اگر (از قبول‌ دعوتم‌)روى بگردانید (کار نادرستى کرده‌اید؛ چه‌ این که‌)من‌ از شما مزدى نمى‌خواهم‌؛ مزد من‌، تنها برخداست‌؛ و من‌ مامورم‌ که‌ از مسلمین‌ (تسلیم‌ شدگان‌ در برابر فرمان‌ خدا)باشم‌»[20].
با وجود رخ نمودن حوادث‌ و پیش آمدها قوم‌ نوح‌ به‌ خداوند ایمان‌ نیاوردند. او راه‌ها و روش‌هاى به‌ کار بسته‌ شده‌ را در مقابل‌ عناد قوم‌ خود عاجز و هیچ‌ راهى را ‌ در اصلاح‌ آنان سود بخش ندید. پس شکایت‌ قوم‌ خود را به‌خداوند متعال‌ نمود «گفت‌: پروردگارا! قوم‌ من‌ مرا تکذیب‌ کردند، اکنون‌ میان‌ من‌ و آنان جدایى بیفکن‌، و مرا و مؤمنانى را که‌ با ما هستند رهایى بخش‌.»[21]
بدین ترتیب درهاى مبارزه‌ به‌صورت‌ کامل‌ گشوده شد، و گروه‌ ایمان‌ و کفر را فرا گرفت. و نوح در مراحل‌ پایانى قومش‌ را به‌ هلاکت‌ نفرین‌ کرد. بلکه‌ افزون‌ بر این‌ فرزندان‌ کسانى را که‌ دعوتش‌را نپذیرفته‌ بودند نیز نفرین‌ نمود «و نوح‌ عرض‌ کرد، پروردگارا هیچ‌ یک‌ از کافران‌ را بر روى زمین‌ باقى مگذار. چرا که اگر باقى گذارى بندگانت را گم راه کنند،‌ و جز فاجر کفران بیشه‌اى به بار نیاورند.»[22]
وسیله‌هاى نجات‌ و استجابت‌ دعا
خداوند دعاى نوح‌ (ع‌)را مستجاب‌ کرد. و براى او و مؤمنینى که‌ همراهش‌ بودندوسیله‌ نجات‌ را فراهم‌ کرد. وقتى گفتارش‌ را با کافران‌ به‌ پایان‌ رساند و تصمیم‌ خودرا گرفت‌، خداوند به‌ او امر کرد که‌ از تکذیب‌ و آزار کافران‌ ناراحت‌ نشود، زیرا که ‌آنان سرنوشت‌ اجتناب‌ ناپذیرشان را که‌ غرق‌ شدن‌ است‌ خواهند چشید. سپس‌ به ‌او امر کرد که‌ یک‌ کشتى را با کمال‌ دقّت‌ بسازد. و بعد از این‌که‌ ساختن‌ کشتى به‌ پایان ‌رسید با کسانى که‌ بر کفر اصرار ورزیدند، حتى اگر از نزدیک‌ترین‌ افراد او باشد سخن‌ نگوید:«ما به‌ نوح‌ وحى کردیم‌ که کشتى را زیر نظر ما و مطابق‌ وحى ما بسازد.» [23].
نوح‌ (ع‌)شروع‌ به‌ ساختن‌ کشتى کرد. و قومش‌ به‌خاطر نادانى از عاقبت‌ کار شروع‌ به‌تمسخر کردند. در حالى که‌ نمى‌دانستند به‌زودى خودشان‌ در معرض‌ تمسخر قرارخواهند گرفت‌.
طوفان‌، و غرق‌ شدن‌ قوم‌ نوح
وقتى نوح‌ (ع‌)ساختن‌ کشتى را به‌ پایان‌ رساند. نشانه‌هاى شروع‌ عذاب‌ ظاهر شد. آب‌ از درون‌ زمین‌ جوشید. و خداوند به‌ او امر کرد که‌ از چهار پایان‌ زمین‌ یک زوج‌ (نر و ماده)‌ را با خود حمل‌ کند. تا‌ این‌ حیوانات‌ بعدها حیواناتى دیگر را به ‌وجود آورند. هم چنین‌ به او امر کرد که‌ همه‌ خانواده‌ و نزدیکانش‌ و اندک مؤمنانى را که‌ با او بودند، به‌ استثناى آنان‌ که‌ کفر ورزیدند باخود حمل‌ کند:

«و هنگامى که‌فرمان‌ ما (براى غرق‌ آنان‌)فرا رسد و آب‌ از تنور بجوشد (که‌ نشانه‌ فرا رسیدن‌ طوفان‌ است‌)از هر یک‌ از انواع‌ حیوانات‌ یک‌ جفت‌ در کشتى سوار کن‌ و هم چنین‌خانواده‌ات‌ را، مگر آنان‌ که‌ قبلاً وعده‌ هلاک‌شان‌ داده‌ شده‌ (همسر و فرزند کافرت‌)؛ و دیگردرباره‌ ستمگران‌ با من‌ سخن‌ مگو که‌ آنان‌ همگى هلاک‌ خواهند شد.»[24]
هنگامى که‌ ساختن‌ کشتى با عنایت‌ خداوند و از طریق‌ وحى به‌ پایان‌ رسید،کسانى‌که‌ ایمان‌ آوردند سوار شدند؛ و این‌ کار به‌ پایان‌ نرسید مگر با یاد خدا؛ چرا که کشتى ‌واسطه‌اى بیش‌ نبود؛‌ زیرا راه برنده‌ و نیرو دهنده‌ حقیقى خداوند است‌؛ که در آن‌هنگام‌ که‌ آنان را از هلاکت‌ نجات‌ داد؛ وآنان را به‌ مغفرت‌ وسیع‌ خدا و رحمت‌ او به‌ بندگان‌ مؤمن‌ متوجه‌ ساخت‌:
او گفت‌ «به‌ نام ‌خدا بر آن‌ سوار شوید و هنگام‌ حرکت‌ و توقف‌ کشتى یاد او کنید که‌ پروردگارم‌آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌.»[25] کشتى بعد از این که‌ ارتفاع‌ آب‌ به‌ ارتفاع‌ و بلندى کوه‌ها گشت‌ به راه افتاد: «و آن‌ کشتى آنها را از میان‌ امواجى هم چون‌ کوه‌ها حرکت‌ مى‌داد.»[26]
نوح‌ (ع)سپس‌ از آنکه ‌ از ایمان‌ آوردن‌ آنان‌ مایوس‌ گشت‌، واحساس‌ نمود که‌ او دیگر «مغلوب‌» شده‌ است‌ دست به نیایش پرداخت و گفت: «خداوندا من‌ مغلوب‌ گشته‌‌ام پس مرا پیروز کن‌.»[27]
نوح‌ (ع‌)پیروزى را بر قومش‌ مى‌خواست‌؛ زیرا با این‌ پیروزى پیروزى توحید بر بت‌ پرستى محقق‌ خواهد شد.
هیجان‌ عاطفى پدر
نوح‌ (ع‌)در میان‌ طوفان‌ پسرش‌ را که‌ اصرار بر کفر مى‌کرد به‌یاد آورد. از این رو عاطفه‌ پدرانه‌ در نوح‌ برانگیخته شد. او‌ پسرش‌ را صدا کرد تا به‌همراه‌ خانواده‌ سوار برکشتى شود. امّا پسر پاسخى به‌ درخواست‌ پدر نداد؛ و گمان‌ کرد چیزى که‌ اتفاق ‌افتاده‌ عارضه‌اى طبیعى است‌ که‌ به ‌سرعت‌ از بین‌ خواهد رفت؛ ولیکن‌ پیش‌بینى فرزند اشتباه ‌بود.

او کوشش‌ کرد که‌ با وسیله‌ قرار دادن‌ کوه‌ خود را نجات‌ دهد.«امروز جز به‌ لطف‌ او هیچ‌ راه نجاتى نیست‌»[28]. شدّت‌ آب‌ و ارتفاع‌ موج‌ مانع‌ از آن‌ شد که‌ پسر نوح به‌ آرزو و خواسته‌ خود برسد «و او در زمره‌ غرق‌ شدگان‌ قرار گرفت‌»[29].
نوح‌ (ع‌)بر فرزندش‌ احساس‌ دلسوزى کرد. از خداوند خواست‌ که ‌پسرش‌ را از هلاکت‌ نجات‌ دهد. ولى خداوند دعاى او را مستجاب‌ نکرد، و براى نوح تبیین کرد که پسر او برگناه‌ و معصیت‌ اصرار داشت و از جمله‌ کسانى نبوده‌ که‌ قرار بود نجات‌ پیدا کنند. «نوح‌ به‌ پروردگارش‌ عرض‌ کرد: پروردگارا پسرم‌ از خاندان‌ من‌ است‌؛ و وعده ‌تو حق‌ّ است‌؛ و تو از همه‌ حکم‌ کنندگان‌ برترى‌»[30] ولکن‌خداى سبحان‌ براى نوح‌ (ع‌)مسأله را چنین بازگو نمود که فرزندت‌ از عذاب‌ نجات‌ نمى‌یابد زیرا وى عمل‌ناشایستى را انجام‌ داده‌است ‌ «فرمود: اى نوح‌ او از خاندان‌ تو نیست‌، او را عمل‌ غیر صالحى است‌؛ پس‌ آنچه‌ را از آن ‌آگاه‌ نیستى از من‌ مخواه‌؛ من‌ به‌ تو اندرز مى‌دهم‌ تا‌ از جاهلان‌ نباشى‌»[31]. نوح‌ این چنین ‌پاسخ‌ داد:«پروردگارا من‌ به‌ تو پناه‌ مى‌برم‌ که‌ از تو چیزى بخواهم‌ که‌ از آن‌ آگاهى ندارم،‌ و اگر مرا نبخشى و بر من‌ رحم‌ نکنى از زیانکاران‌ خواهم‌ بود.»[32]
از این‌ رو نوح‌ در رابطه‌ با پیوند با خویشان‌ و نزدیکان‌ به‌ ما این‌ درس‌ را مى‌آموزد که ‌هر چند صله‌ رحم‌ و پیوند خانوادگى محکم‌ باشد اگر مشروط‌ به‌ ایمان‌ به‌ خدا و گام ‌گذاشتن‌ در‌ راه‌ درست‌ و پیمودن آن نباشد بى‌ارزش‌ است.
پایان‌ طوفان‌
هنگامى که‌ کافران‌ بر اثر طوفان‌ هلاک‌ شدند، و نوح‌ (ع‌)از وجود قومش‌ نجات‌ یافت‌، خداوند به‌ زمین‌ امر کرد که‌ آب‌ را فرو ببرد، و به‌ آسمان‌ فرمان داد که‌ از ریزش‌ باران ‌دست‌ بکشد. بنابراین آب‌ از روى زمین‌ فروکش‌ کرد، و کشتى بر بالاى کوهى به‌ نام ‌«جودى‌» پهلو گرفت‌.

در این‌ هنگام‌ با زبان‌ قدرت‌ الهى به‌ کافران‌ هلاک‌ شده‌ ندا داده‌ شد که‌ ظالمین‌ از رحمت‌ و آمرزش‌ خداوند به دور هستند.
خداوند به نوح دستور داد تا ار کشتى به زمین فرود آید. کشتى در سرزمین موصل با لطف‌ و عنایت‌ خدا به‌ زمین‌ نشست‌. و خداوند به نوح‌ و کسانى که‌ به او ایمان‌ آورده و به‌ همراه‌ فرزندانشان‌ با وى در کشتى بودند وعده‌ داد که نسل هاى آنان‌ ادامه‌ خواهد یافت‌ و امت‌هاى با ایمان‌ متعددى از آنان به‌ وجود خواهند آمد، و امت‌هاى دیگرى نیزکه‌ به‌ زندگى دنیوى و برکات‌ آن‌ مشغول خواهند شد نیز در این دنیا زندگى خواهند کرد؛ ولى آنان‌ پس‌ از مدتى از راه‌ حق‌ گمراه ‌خواهند شد و شیطان‌ براى گم‌راهى آنان‌ کوشش‌ خواهد کرد. که‌ این‌ باعث‌ وقوع‌ عذاب‌ خداوند بر آنان در دنیا و آخرت‌ منجر خواهد شد.
«گفته‌ شد: اى نوح‌! با سلامت‌ و برکاتى از ناحیه‌ ما بر تو و بر تمام ‌امت‌هایى که‌ با تواند فرود آى‌، و امت‌هایى نیز هستند که‌ ما آنان را از نعمت‌ها بهره‌مند خواهیم‌ ساخت‌، سپس‌ عذاب‌ دردناکى از سوى ما به‌ آنها مى‌رسد.»[33]
1)«انّا ارسلنا نوحاً الى قومه‌ ان‌ انذر قومک‌ من‌ قبل‌ أن‌ یاتیهم‌ عذاب‌ الیم»(نوح‌،1).
2)«وما کنّا معذبین‌ حتى نبعث‌ رسول» (اسراء، 15).
3)عن‌ ابى جعفر (ع‌)«کان‌ بین‌ آدم‌ و نوح‌ عشره‌ آباء کلّهم‌ أنبیاء» (اکمال‌ الدین‌ و اتمام‌ النعمه‌).
4)«الف‌ سنه‌ الاّ خمسین‌ عام» (العنکبوت، 124‌).
5)«فقال‌ الملا الذین‌ کفروا من‌ قومه‌ ما نراک‌ الا بشراً مثلنا و ما نراک‌ اتبعک‌ إلاّ الذین‌ هم‌ أراذلنا بادى الرأى و مانرى لکم‌ علینا من‌ فضل‌ بل‌ نظنّکم‌ کاذبین‌» (هود، 27).
6)«قال‌ الملا من‌ قومه‌ انا لنراک‌ فى ظلال‌ٍ مبین‌ 0 قال‌ یا قوم‌ لیس‌ بى ضلاله‌ و لکنّى ‌رسول‌ من رب‌ّ العالمین‌ 0 ابلغکم‌ رسالات‌ ربى و أنصح‌ لکم‌ و أعلم‌ من‌ الله ما لا تعلمون ‌0 اوعجبتم‌ ان‌ جاءکم‌ ذکر من‌ ربکم‌ على رجل‌ منکم‌ لینذرکم‌ ولیتّقوا ولعلکم‌ ترحمون» (الاعراف‌، 60 ـ 63).
7)«قال‌ یا قوم‌ ارأیتم‌ ان‌ کنت‌ على بینه‌ من‌ ربى وآتانى رحمه‌ من‌ عنده‌ فعمیت علیکم ‌أنلزمکموها وانتم لها کارهون‌0 و یا قوم‌ لا أسألکم‌ علیه‌ ما لاً إن‌ اجرى الا على الله و ما أنا بطارد الذین‌ امنوا اءنهم‌ ملاقوا ربهم‌ ولکنى اراکم‌ قوما تجهلون‌ و یا قوم‌ من‌ ینصرنى من‌الله ان‌ طردتهم‌ أفلا تذکرون» (هود: 28 ـ 30).
8)«قال‌ یا قوم‌ انّى لکم‌ نذیرُ مبین‌» (نوح، ‌2).
9)«أن‌ عبدوالله واتقوه‌ و أطیعون» (نوح، 3).
10)«یغفر لکم‌ من‌ ذنوبکم‌ و یؤخرکم‌ الى اجل‌ مسمى إن‌َّ اجل‌ الله لایؤخر إذا جاء لو کنتم‌ تعلمون‌» (نوح، 9).
11)«قالوا یا نوح‌ قد جا دلتنا فاکثرت‌ جدالنا فاتنا بما تعدنا ان‌ کنت‌ من‌ الصادقین‌0 قال‌ إنَّما یاتیکم‌ به‌ الله إن‌ شاء وما أنتم‌ بمعجزین‌0 ولا ینفعکم‌ نصحى ان‌ کان‌ الله یرید أن ‌یغویکم‌ هو ربکم‌ والیه‌ ترجعون‌» (هود،32ـ 34)
12)«جعلوا اصابعهم‌ فى اذانهم‌ واستغشوا ثیابهم‌»(نوح،‌5).
13)«واستکبروا استکبار» (نوح‌، 7).
4)«ثم‌ انّى‌دعوتهم‌ جهاراً 0 ثم‌ّ انّى اعلنت‌ لهم‌ وأسررت‌ لهم‌ إسرار» (نوح، ‌8- 9).
15)«فقلت‌ استغفروا ربکم‌ إنّه‌ کان‌ غفّاراً 0 یرسل‌ السَّماء علیکم‌ مدراراً 0 ویمددکم‌ باموال‌ وبنین‌ ویجعل‌ لکم‌ جنّات‌ ویجعل‌ لکم‌ أنهار» (نوح‌10 ـ 12).
16)«فما لکم‌ لا ترجون‌ للّه‌ وقاراً وقد خلقکم‌ اطوار» (نوح‌، 13 ـ 14).
17)«جعل‌ القمر فیهن‌ّ نوراً وجعل‌ الشمس‌ سراج» (نوح‌، 16).
18) «ان‌الله انبتکم‌ من‌ الارض‌ نباتا ثم‌ یعید کم‌ فیها ویخرجکم‌ اخراج» (نوح، 17 ـ 18).
19)«قالوا لئن‌ لم‌ تنته‌ لتکونن‌ من‌ المرجومین» (شعراء، 116).
20)«فاجمعوا امرکم‌ و شرکائکم‌ ثم‌ لا یکن‌ امرکم‌ علیکم‌ غُمّه‌ ثم‌ اقضوا اءلى ولا تُنظِرون‌، فأن‌تولیتم‌ فما سئلتکم‌ من‌ اجر إن‌ اجرى الاّ على الله وامرت‌ أن‌ اکون‌ من‌ المسلمین‌» (یونس‌71 ـ 72).
21)«قال ‌رب‌ّ ان‌ قومى کذبون‌ فافتح‌ بینى و بینهم‌ فتحا وبخشى و من‌ معى من‌ المؤمنین‌» (الشعراء 117 ـ 118).
22)«رب‌ّ لاتذر على الارض‌ من‌ الکافرین‌ دیّار» (نوح‌، 26، 27)
23)«فأوحینا إلیه‌ أن‌ اصنع‌ الفلُک‌َ بأعینن» (المؤمنون،‌ 27).
24)«فاذا جاء امرنا وفار التنورقلنا احمل‌ فیها من‌ کل‌ زوجین‌ اثنین‌ و اهلک َ الاّ من‌ سبق‌ علیه‌ القول‌ ولا تخاطبنى ‌فى ‌الذین‌ ظلموا انهم‌ مغرقون‌» (المؤمنون‌، 27).
25)«ارکبوا فیها بسم‌ الله مجریها و مرساها ان‌ّ ربى لغفورٌ رحیم‌» (هود، 41).
26)«وهى تجرى بهم‌ فى موج‌ کالجبال‌» (هود،42).
27)«رب‌ انى مغلوب‌ فانتصر».
28)«لا عاصم‌ الیوم‌ إلاّ من‌ رحم‌» (هود، 43).
29)«فکان من المغرقین» (هود، 43).
30)«ونادى نوح ربه فقال ربا إن ابنى من اهلى وان وعدک الحق وانت احکم الحاکمین» (هود، 45).
31)«قال یا نوح‌ إنّه‌ لیس‌ من‌ اهلک‌ إنّه‌ عمل‌ غیر صالح‌ فلا تسألن‌ّ ما لیس‌ لک‌ به‌ علم‌ انى اعظک‌ ان‌ تکون‌ من‌ الجاهلین» (هود، 46).
32) {‌ربِّ انى اعوذ بک ان اسألک ما لیس لى به علم وإلا تغفر لى وترحمنى اکن من الخاسرین» (هود،‌47).
33)«قیل‌ یا نوح‌ اهبط‌ بسلام‌ منّا وبرکات‌ علیک‌ وعلى امم‌ ممن‌ معک‌ وامم‌ سنمتعهم‌ ثم ‌یمسّهم‌ منّا عذاب‌ ألیم» (هود، 48).

منبع:bayynat.ir

تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه